ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، ستون مهره ها، پشت مازه، مازه
سُتون فَقَرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، سُتون مُهرِه ها، پُشت مازِه، مازِه
همان پوست تخته. (آنندراج). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست گوسفند که بر آن نشینند و خوابند: با کلاه نمدبه تخته پوست شهریاریم و تاج و تخت این است. نصیرای بدخشانی (از آنندراج). - تخته پوست انداختن، کنایه از مقیم شدن به جایی است
همان پوست تخته. (آنندراج). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست گوسفند که بر آن نشینند و خوابند: با کلاه نمدبه تخته پوست شهریاریم و تاج و تخت این است. نصیرای بدخشانی (از آنندراج). - تخته پوست انداختن، کنایه از مقیم شدن به جایی است
جسر و معبر چوبی. (ناظم الاطباء). پلی که از تخته ها بر خندق قلعه سازند تا در قلعه آمد و رفت واقع شود. (آنندراج). پلی از تخته. پل تخته ای: قلعۀ قهقهه دهان کرده تخته پل بر درش زبان کرده. زلالی (از آنندراج)
جسر و معبر چوبی. (ناظم الاطباء). پلی که از تخته ها بر خندق قلعه سازند تا در قلعه آمد و رفت واقع شود. (آنندراج). پلی از تخته. پل تخته ای: قلعۀ قهقهه دهان کرده تخته پل بر درش زبان کرده. زلالی (از آنندراج)
پشت دوتا. قوزی. قوزو. گوژپشت. خمیده پشت: حکیم نوزده چون پیر خفته پشت شود درآنگهی که از پس خود کنده جوان بیند. سوزنی. خفته پشتش نعوذباﷲ قوز چون کمانی که درکشند بتوز. نظامی
پشت دوتا. قوزی. قوزو. گوژپشت. خمیده پشت: حکیم نوزده چون پیر خفته پشت شود درآنگهی که از پس خود کنده جوان بیند. سوزنی. خفته پشتش نعوذباﷲ قوز چون کمانی که درکشند بتوز. نظامی
تختۀ مشق. لوحی که کودکان بر روی آن مشق خط کنند. (ناظم الاطباء). بی اضافت و با اضافت، تختۀ تعلیم. (آنندراج) ، هر چیزی که بسیار به استعمال آید. (از آنندراج) : لوح دلی که آینۀ راز عالم است حیف است حیف، تختۀ مشق هوس کنی. صائب (از آنندراج)
تختۀ مشق. لوحی که کودکان بر روی آن مشق خط کنند. (ناظم الاطباء). بی اضافت و با اضافت، تختۀ تعلیم. (آنندراج) ، هر چیزی که بسیار به استعمال آید. (از آنندراج) : لوح دلی که آینۀ راز عالم است حیف است حیف، تختۀ مشق هوس کنی. صائب (از آنندراج)
خمیده پشت. کوژپشت. قوزی یا کسی که پشتش از پیری یا بسبب دیگر خمیده شده است. پیر منحنی یا کسی که پشتش انحناء دارد. منحنی پشت: حکیم نوزده چون پیر چفته پشت شود گهی که از پس خود کندۀ جوان بیند. سوزنی. چفته پشتی نعوذ باﷲ قوز چون کمانی که برکشند به توز. نظامی. رجوع به چفته و چفته پشتی شود
خمیده پشت. کوژپشت. قوزی یا کسی که پشتش از پیری یا بسبب دیگر خمیده شده است. پیر منحنی یا کسی که پشتش انحناء دارد. منحنی پشت: حکیم نوزده چون پیر چفته پشت شود گهی که از پس خود کندۀ جوان بیند. سوزنی. چفته پشتی نعوذ باﷲ قوز چون کمانی که برکشند به توز. نظامی. رجوع به چفته و چفته پشتی شود